مجال مقال
پاورقی هایی از داریوش سعدین
از «من» روشنفکر تا «ما» ی ملت

شرح و تفسیر ما وقع دو ماه اخیر در این مختصر نمی گنجد بلکه در هیچ مقالی گنجایشش نیست. آزادی، آرمان زنان و مردان حقیقت جویی است که به پای آن جان و مال و آبروی خود را هزینه کرده اند. کسانی که ملت این ملک اند و چرخهای اقتصاد و فرهنگ این سرزمین را می چرخانند. سوال من این است که چگونه حساسیت ها بر سر منافع اقتصادی کسانی که مقابل خواست بر حق قاطبه مردم ایستاده اند تا این حد بارز می باشد اما در مورد کالاهای فرهنگی چنین حساسیت هایی بروز نکرده است؟

جز این نیست که مخاطب عمده کالاهای فرهنگی با اکثریتی قاطع در طبقه ای قرار می گیرند که سیل خروشان جنبش سبز متشکل از آنهاست. به نظر من بدیهی است کسانی که موزیسین ها را حمایت می نمایند، در کتاب فروشی ها در تکاپو اند، سینمای هنری ایران را می ستایند و مجلات تخصصی هنری و علمی را آرشیو می کنند قطعا باتوم بدست ندارند و بی رحمانه به حقوق مردم بی دفاع تجاوز نمی کنند.

به راستی هنرمندان ما آرمانی فراتر از آزادی اندیشه در زیرزمین اندیشه شان می پرورانند؟

آیا غیاب مخاطب های فهیم اشتیاقی برای آفرینش هایشان باقی می گذارد؟

آیا زبان شناسان در " پی جوییِ معنا و ریشه یِ" فریاد مردم در مانده اند؟

آیا سینما گرانِ شیفته شکوه تصویر و در پندار سازی های واقعیت ، بصیرت مواجهه با زیبایی، عظمت و واقعیت روشن جنبش انسانی به سوی ارزشهای اصیل بشری را از دست داده اند؟

آیا سیل موسیقی دانان خلاق و جستجوگر ترانه ای کوک تر از ندای مردم آزاده شنیده اند؟

آیا دانش ورزان استدلالی قوی تر از جبر ارزش های بشری برای مقاومت در برابر رادیکالهای خشونت طلب استنتاج میکنند؟

به قول سعدی "عالم بی عمل به زنبور بی عسل ماند " اما عملی که در این مقطع از فرهنگسازان توقع می رود مسلما رکود و مسامحه نیست.

چه کسی با دغدغه های امروز کتاب های داریوش آشوری را ورق می زند، موسیقی های عاشقانه ریتمیک گوش می دهد و یا در انتظار فیلمهای مجوز گرفته مهرجویی و بیضایی در صف سینما خواهد ایستاد؟

هنرمند مردمی باید بازتعریف شود. لغت روشنفکر جز جهت تقابل با خودکامگی ها زاییده نشد.روشنفکران ما همین دانشمندان و هنرمندانند. به قول پوپر«وجدان بیدار روشنفکر، مهاری ا‌ست بر اقتدار و سدّی‌ است در برابر خودکامگی» عملگری روشنفکران در تقابل با فضای بسته امروز فعالیتی مدنی است که نباید این مسئولیت تنها به سیاسی کاران احاله شود.

کاش وجدان روشنفکران ما مانع خمودگیشان شود و درک کنند که سکوت و مماشات با خودکامگان مرگ اعتبارشان را در پی دارد.

باید اعتراف کرد که بسیاری روحانیون که در جبهه روشنفکری بشمار نمی آمدند شهامت و فعلیتی به مراتب ارزشمند تر از هنرمندان به اصطلاح مردمی از خود بروز داده اند. چه هیجان انگیز و متناقض است که دسترسی به مراجع تقلید که سنتی به نظر می رسند سهل و سریع است اما روشنفکران ما گویی در عصر حجر ویا در هجره ها گم و دور از دسترسند.

دلم می خواست این روشنفکران منزوی حد اقل شماره تلفن و یا ایمیل خود را در دسترس می گذاشتند تا از انتظارات عمومی آگاه شوند و حساسیت این موقعیت تاریخی را غنیمت بشمارند و با« ما»ی مردم همراه شوند.

داریوش سعدین

تکمله:

من جدا با حساسیت عکس العمل هنرمندان و روشنفکران را دنبال می کنم. تا کنون مترصد شنیدن و خواندن پیامی از آقایان آشوری ، بیضایی، مهرجویی، کیانیان ، حاتم قادری، بشیریه،شهرام ناظری ، همایون شجریان، محسن نامجو و چندین شخصیت علمی و هنری دیگر نشسته ام. باید شخصیتی همچون استاد شجریان را ستود و در برابر بزرگ منشی و شعورش تعظیم کرد.


تولبار جنبش سبز