مجال مقال
پاورقی هایی از داریوش سعدین
در ستایش هوشمندی میر حسین وکروبی
9 دلیل بر درستی استراتژی لغو راهپیمایی


1- آغاز جام جهانی فوتبال لاجرم همه اخبار دیگر جهان از جمله اخبار راهپیمایی مردم و سرکوبشان را تحت الشعاع قرار می داد. بیاد بیاورید که رژیم همواره اسراییل را متهم می کرد در ایامی که یک فستیوال جهانی برگزار می شود از پوشش خبری گسترده آن سو استفاده کرده و جنایاتش را پی می گیرد. حتی در پی جنایات اخیر اسراییل هم سیمای حکومتی به چنین استدلالی متوسل شد. این خطر که رژیم با چنین الگویی خونریزی های بسیار مرتکب شود، جدی بود.
2- راهپیمایی کارکرد هایش را کم کم از دست می داد و رژیم بدلش را از بر شده است. در این موقعیت هیچ هدفی از راهپیمایی قابل برداشت نبود که به دستاوردهای پیشین بیافزاید. به عبارت دیگر در محاسبه سود و زیان رابطه ای منطقی برقرار نمی شد.
3- استراتژیست های مدعی رژیم مترصد فرصت مناسب نشسته بودند تا تئوری ها و تبلیغات چند ماه ساخته شان را در عرصه عمل ارائه دهند. بر آیند کوته نظری های تصمیم گیرندگان رژیم به کشف رابطه مخالفان و راهپیمایی نایل شده بود و تمام قدرت و تبلیغاتشان را بر این متمرکز کرده بودند. ایشان منحصرا مخالفت را در صورتی نهایی به راهپیمایی تعبیر می کردند و از آنجا که رسم را بر خشونت گذاشته اند درصدد دستیابی به یک فتح بزرگ نشسته بودند. علاقه آنان به آمدن مردم در خیابان را می توان در مواضع تحریک کننده روزنامه کیهان نیز دید که حتی در روز پنج شنبه 20 خرداد طی دو مطلب با پیش کشیدن استراتژی احتمالی جنبش در لغو راهپیمایی 22 خرداد سعی کرده جنبش را از اتخاذ این استراتژی بدلیل تطبیق با پیش بینی های کیهان دور کند . در یک جمع بندی از مواضع خشونت طلبان می توان با اشاره به سیاست تحریک اشتیاق شان در به خیابان آمدن جنبش را رصد کرد. با لغو راهپیمایی در واقع خشونت پیشگان در کمین سر خورده شده اند.
4- دیر یا زود باید از توسل به آکسیون های پر خطر دست برداشته می شد و پیش از این ها نیز نظر بر این بود که قبل از به بن بست رسیدن این آکسیون ها باید تغییر استراتژی داد. بعضی شکل های اعتراضی به همان سرعت متبادر شدن به ذهن معترضان ، بدلش را هم در خود داشته و به حاکمیت عرضه می کند.
5- فعالین نظری حامی جنبش در فضای معطوف به کنش های خیابانی هیچ کمک خاصی به جنبش نمی کردند و اصولا آکسیون خیابانی مجالی برای رخ نمود اندیشه ها نمی داد. جنبش در آکسیون خیابانی بیش از اندیشه یک روشنفکر به تاکتیک های ارائه شده از سوی یک چریک احتیاج داشت. اینگونه جنبش خود را در استفاده از توانش های عظیم اندیشمندان تا حدود زیادی بی نیاز می دید.
6- در فضایی که حکومت موفق شده بود که خشونت را عریان به خیابان بیاورد و خیابان عرصه تاخت و تاز خشونت طلبان شده جنبش که به مبارزه بی خشونت ایمان دارد نمی توانست از خیابان به عنوان عرصه کنشگری استفاده ای بیش از این ببرد.
7- اگر هدف راهپیمایی را واداشتن رژیم به واکنش تعبیر کنیم اینک حتی بدون انجام آن به نوعی مقصود برآورده شده است. اینک حاکمیت حتی با احتمال برگزاری راهپیمایی با صرف هزینه های کلان مالی و حیثیتی لشکر به تهران گسیل می دارد و مملکت را به حالت نیمه تعطیل در می آورد.
8- آکسیون های خیابانی تنها مناسب جمع پر انرژی و هیجانی می باشد و با اتکای صرف بر این استراتژی از یک سو رژیم سرکوبگر با تلفات گرفتن ، گروهی را از صفوف جنبش جدا می کند و از سوی دیگر حامیان خاموش جنبش نیز بلا کارکرد و منزوی خواهند شد. باید پذیرفت علی رغم وحدت موضع در میان عموم اعضای جنبش ،بسیاری ظرفیت هزینه های آکسیون خیابانی را ندارند.
9- ما پیش از اینها آزموده ایم که بنا بر شرایط شهرهای کوچک در خوشبینانه ترین حالت راهپیمایی به جز در تهران در چند شهر بزرگ دیگر برگزار می شود و علاوه بر غیر فراگیر بودن این آکسیون شاهد بوده ایم آرامش در شهرهای دیگر هم سبب اعزام نیرو از سوی آنان به تهران و شهرهای بزرگ شده و مهمتر اینکه گستره کنش جنبش از سطح ملی به ابعاد محلی تقلیل می یافت.


راهپیمایی تنها شکلی از تظاهرات است و به دلیل اینکه بارزترین و ساده ترین شکل نمود مخالفت و اعتراض بوده شاید مورد اقبال و تکیه عموم قرار گرفته شده است. شاید مردم بدلیل فقدان رسانه جامع ، معتمد و فراگیر اعتماد به نفس تغییر استراتژی به یک آکسیون پیچیده ، نو و کم هزینه را در خود نمی بینند. فارغ از بحث لزوم ایجاد رسانه باید به این پرداخت که ما اولویت های معوق بسیاری داریم که مغفول مانده اند و به واسطه تعطیلی راهپیمایی می توان بدانها پرداخت. جنبش بدون رسانه و سازمان دهی متمرکز نباید با پشتوانه کنشگری حداکثر 100 ساعت مفید، توقع دستیابی به موفقیت های ملموس داشته باشد.( 100 ساعت شامل دو هفته آغازین تولد جنبش به اضافه چند روز ماهانه که با احتساب هر روز 4 ساعت با تسامح بسیار می توان آن را به 100 ساعت جمع بست. )
آیا بر ما ملت که در رویای شیرین دموکراسی به سر می بریم تکلیفی بیش از اینها نیست تا با اثبات مسئولیت پذیریمان خود را مستحق محتوم یک حاکمیت مردمی نشان دهیم؟
سخن گنجی که گفته بود «اینک به سود ما نیست که جمهوری اسلامی سقوط کند» را از این جنبه می پسندم که درست است حاکمیت 31 ساله بر گرده این مردم هزینه های بسیار تحمیل کرده اما ما ملت هم در مخالفت و اعتراض کوشش چشمگیری از خود نشان نداده ایم که شاید حتی ذره ای از دین خون شهدامان را از دوش برداشته باشیم.
نباید در خلال روزمرگی هامان تنها به یمن برپایی یک راهپیمایی با شرکت در آن و یا حمایت از آن ذهن تغییر طلبمان ارضا شود.
راهپیمایی های پیش از این را تنها یک پیش پرده از ظهور یک جنبش عظیم مردمی تلقی کنیم.
اینک زمان نقش آفرینی و مسئولیت پذیری است . آغاز نبرد!

تولبار جنبش سبز