مجال مقال
پاورقی هایی از داریوش سعدین
واقع بینی، زمینه یکدستگی
(حاشیه ای بر «مشکل سکولارشدگی اصلاح‌طلبان مذهبی، جمعه‌گردی‌های اسماعيل نوری‌علا»)

پیش از آغاز، توضیح آنکه این مقال به منزله مجادله ومباحثه با استاد دانشی چون آقای نوری علا نمی باشد و صرفا حاشیه ای متاثر از مطلب اخیر ایشان می باشد که به ذهنم متبادر شده است.
در جدال اندیشه مابین جریانات فکری نخبگان، به گمان این حقیر آن چیز که مغفول مانده شرایط حاکم بر افکار عمومی و موقعیت زندگی ایرانیان داخل بوده است.
بنده به نوبه خود بسیاری از استدلالات آقای نوری علا را پسندیده و همچنین پاره ای مواضع آقایانی چون سروش ، گنجی ، کدیور را می پذیرم.
آن چیز که انگیزه اساعه ادب شده این است که در خلال مباحث هر کدام از آقایان رگه هایی از انطباق بر منطق و تناسب با واقعیات را می بینم اما گویی در یک نقطه عطف نا محسوس به یکباره کلام بی مناسبت با شرایط حرکت و خواست عمومی جنبش به فضایی انتزاعی می غلطد.
دلیل این را شاید می توان در ذهنیت آقایان از افکار عمومی و باور های مردم جست. هر کدام از آقایان بواسطه محدودیت های خاص موقعیتی امکان ارتباط با توده را نداشته و شناختشان از فضای عمومی محدود به رسانه هایی بوده که آنها نیز به نوبه خود در تنگناهای ارتباطی با مردم منتشر می شوند و آینه تمام نمایی از افکار عمومی نمی توانند باشند.
آن چیز که در مطالب اخیر محل برخورد اندیشه ها شده هر چند به نظر در تعبیر های خاص از لغات و اصطلاحات بر می گردد اما به نظر من ناشی از بی توجهی به شرایط حاکم بر زندگی مردمان می باشد.
از سویی به این کلام اعتقاد دارم که آقای نوری علا در نقد نامه اخیر آقای سروش طی مطلبی منتشره در گویا نیوز می فرمایند: «فرستادن جمعی از مراجع تقليد به عراق مآلاً يا موجب تسليم کامل ولايت فقيه و سازش آن با غرب می شود ـ که خسرانی از آن بالاتر نيست ـ و يا به پيروزی آيت الله های مهاجر بر حاکميت فعلی می انجامد که در آن صورت ترفند آقای دکتر سروش ما را به سی و يک سال پيش و آغاز يک حکومت اسلامی جديد بر می گرداند و استقرار يک حکومت سکولار را برای چند دههء ديگر به عقب می اندازد.»
و از سوی دیگر می بینم سکولار بودن در معنای خالص از آن سر لوحه موضعی قرار گرفته که بدان وسیله شاید حتی یک نفر ایرانی هم در قالب آن نمی گنجد و یا حداقل تمایلی به گنجایش در آن ندارد.
می شود به آنجا برگشت که شاید واقعا لزومی به گنجاندن جنبش سبز در قالب مفاهیمی چون سوکولاریته و یا دیگر اصطلاحات ساختگی با پیشوند و پسوند از این عبارت نیست و بهتر آن است که این جنبش را همان «جنبش سبز» بنامیم با ویژگی های منحصر به فرد جامعه امروزین ایران.
ما در ایرانی زندگی می کنیم که خواه یا نا خواه دین نقشی کلیدی در زندگی غالب افراد دارد و نمی توان از یاد برد که مثلا روز عید فطر را مردم با نظر همین ولی فقیه جائر به رسمیت می شناسند علی رغم نظر متفاوت بسیاری از مراجع تقلید به ظاهر مظلوم!
شاید دردناک باشد که اگر مدعی شوم در صورتی که اندکی به ساحت دین تعدی شده(!!!) و دین باوری به چالش کشیده شود در بسیاری از مناطق ایران امنیت از جامعه رخت بر خواهد بست! حال چه دین را به «مذهب اثنی عشری» تقلیل داده و یا داعیه دار حکومت کرده باشند. نا امید از تصحیح این باورها نیستم اما معتقدم مجالی فراخ تر می طلبد و آگاهی بسیط تر.
از سویی نیروهای سرکوب در خیابانهای تهران نیز شهروندان همین سرزمینند که با شنیدن یک نا سزا به ولی فقیه چند بار استغفار از خدا می طلبند و باور کنید کم نیستند(از نظر تعداد) کسانی که همچنان تقدس را متوجه «شهسواران عرصه دين» می دانند.
باید پذیرفت که احساس نا امنی عمده مردم داخل ایران از فردای یک تغییر بزرگ آن ها را در موضعی انفعالی در همراهی خواست یک دگرگونی نا گهانی عظیم قرار داده است.
واقعیت آن چه در سی و یک سال پیش اتفاق افتاد حاصل خواست عمومی نسلی بود که اینک به اقتضای سنشان زمامداران قدرت و ثروت نه تنها در عرصه حکومت و بازار بلکه حتی در حریم خانواده هستند.
فارغ از قضاوت ،کنش این نسل در سی و یک سال پیش و همچنین طی جنگ هشت ساله آنها را واجد حقی کرده که ناخوداگاه احساس تعلق خاطر به نظام (نه به معنای حکومت) کنونی دارند.
ساختار انسانی جنبش گروهی از همان نسل را نیز در خود دارد و از دگر سو می پذیریم درصدی از مخالفان خواست دگرگونی کل این نظام و ارزشهایش را پی گرفته اند. با این وجود به نظر می رسد انحصار حمایت ، تبلیغ و اتکا به همان درصد که البته اکثریت قاطعی نیز نیستند جدا از مقاومت های حکومت ، انشقاق و تقابل میان اعضای جنبش را در پی خواهد داشت و شکاف میان نسلها هم در این میانه به جنبش ضربه خواهد زد.
جستجوی ظرفیت تغییر فراگیر درون جنبش سبز به نظر بی حاصل می رسد و کمترین آسیبش را اینک حد اقل در تقابل نخبگان فکری خارج نشین می توان دید.
هر چند آرمان های بزرگان و آرزوهای خوبی که برای ایران دارند را باید ارج نهاد اما جسارتا فاصله بعیدی میان آرمانها تا زمینه های رخ نمودشان در واقعیت می توان رصد کرد.
باور کنید فارغ از قسمت زیادی از مردم حتی بسیاری از بدنه جنبش سبز خود را مخاطب این مباحث نمی دانند و به تجربه شخصی دیدم در زمانی که هنوز آقایان کروبی و موسوی لغات رفراندم و همه پرسی را استفاده نمی کردند علی رغم تقلای خود و دوستان حتی یک بار هم خواست رفراندم را به عنوان شعار عمومی در میان جمعیت تظاهرات خیابانی نشنیدم چه برسد به طرح مسائل روشنفکرانه ای که شما بسیار در آن کوشش و مباحثه نموده اید.
هر چند در پاره ای اوقات هم شعارهایی جز آنچه خواست علنی آقایان موسوی و کروبی بود فریاد شد اما آنچنان که پس از آن دیدیم چون پشتیبانی قاطعی از سوی جنبش را با خود نداشت خود سبب فشارها و تحمیل هرینه های مضاعف بر فعالین شد و جهت جبران انرژی زیادی از جنبش برد.
به نظرم شاید به تمثیل بتوان موضع شما را اینگونه بر شمرد که مردم بر سر یک دو راهی یکی سنگلاخی و پر پیچ و خم و دیگری با پیچ و خم اما مسطح برای طی مسیر آینده با حکومت اختلاف نظر دارند و در مجادله اند اما شما با رد هر دو جاده موجود طی مسیر را تنها در آزاد راه امنی آرزو می کنید فارغ از آنکه اصلا نه چنین آزاد راهی وجود دارد و نه نیرویی برای احداثش در دسترس هست.
با وجودی که هیچ علاقه کاریزماتیک و یا حتی شخصی به آقایان کروبی و موسوی ندارم و ایشان را تنها قهرمانان مردم تا عقب نشینی حاکمان می دانم اما بر آیند خواست عمومی مردم را در سخنان و مواضع ایشان دیده ام و از شما بزرگان هم عاجزانه تمنای تقویت و حمایت ایشان را دارم.
باور بفرمایید که در مسیر پاسداشت خون شهدای جنبش سبز و حرمت به خواست عمومی این خیزش نیاز مبرم به تحمیل یک عقب نشینی محسوس از سوی رژیم دارد تا در سایه تبلیغ آن به ریزش در جبهه سرکوبگران و تقویت جبهه مخالفان دست یابیم.
ما خود می دانیم که سرنوشت محتوم ظلم زوال است اما در این نبرد سرعت در مسیر پیروزی حتما هزینه های تحمیلی به ملت را کاهش می دهد و کوتاه کردن عمر ستم تنها در سایه اتحاد و عملگرایی است.
بیم من تنها از آسیب بیشتر بر مردممان با طولانی شدن عمر نظام ظلم کنونی است ، خاموشی این خیزش را نا محتمل می دانم چون با وجود انگیزه های واقعی تحریک برای بپا خواستن، سکوت در برابر ستم از سوی توده مردم بعید است.
اگر به تکرار بدیهیات پناه برده ام تنها مقصود یادآوری انتظار همچون منی از بزرگانی چون شماست.
با ایمان به پیروزی و احترام به شهدای مبارزه چشم انتظار اتحاد همه ایرانیان می نشینیم.
(باور بفرمایید محدودیت ها امکان ارجاع به هیچ سندی در راستای اثبات ادعاها نمی دهد اما لا اقل در این حد شک بفرمایید که شاید در جمع بندیتان از افکار عمومی جامعه ایرانی خطایی رخ داده باشد)

داریوش سعدین
هشتم خردادماه هشتاد و نه
2 Comments:
Anonymous peerooz said...
سکولاریسم و اعلامیه جهانی حقوق بشر
"اعلامیه جهانی حقوق بشر یک پیمان بین المللی است که در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تصویب رسیده‌است و شامل ۳۰ ماده‌ است که به تشریح دیدگاه سازمان ملل متحد در مورد حقوق بشر می‌پردازد. مفاد این اعلامیه حقوق بنیادی مدنی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی که تمامی ابنای بشر در هر کشوری باید از آن برخوردار باشند، مشخص کرده‌است."
http://groups.google.com/group/youth-for-human-rights/web/farsi
در این اعلامیه تا آنجا که من به عجله شمردم چهاربار در ماده های ۲، ۱۶، ۱۸ و ۲۶
کلمه مذهب ذکر شده است و به وضوح آزادی در آنرا همراه با حقوق های دیگر بر شمرده است . به عنوان مثال در ماده ۲ : ماده۲: "هر کس می تواند بدون هیچ گونه تمایز ، خصوصا از حیث نژاد ، رنگ ، جنس ، زبان ، مذهب ، عقیده سیاسی یا هر عقیده دیگر و همچنین ملیت ، وضع اجتماعی ، ثروت ، ولادت یا هر موقعیت دیگر ، از تمام حقوق و کلیه آزادی هایی که در اعلامیه حاضر ذکر شده است ، بهره مند گردد.".
این اعلامیه دارای ۳۰ ماده است و مذهب در بین سایرحقوق بشر جزء بسیار کوچکی از آنرا شامل میشود. من نمیدانم که چرا مساله مذهب برای سکولارها چنین حائز اهمیت شده که آنرا داروی جمله علت های ما میدانند ومعتقدند که با سکولار شدن تمام کارها درست میشود. نه نمیشود. کارهای ما تنها با پیروی از حقوق بین المللی بشر و کار و کوشش زیاد و سعی در بهبود فکری و فرهنگی ما درست خواهد شد. کوبیدن بر طبل سکولاریسم ، چیزی جز سرابی انحرافی نیست و دکانی است که عده ای بیخبر باز کرده اند.

Anonymous ناشناس said...
این کامنت را هم اخیرا در سایت عصر نو گذاشته ام :
" نمیدانم این سفسطه و مغلطه و بی خبری و یا عوام فریبی برای چیست؟ جنگ بین سکولار و مذهبی چه معنی دارد ؟ سکولاریسم و سکولاریسم نو و رستارگرایی دیگر چه صیغه ایست؟ در تمام این الفاظ چه چیز هست که در سی ماده اعلامیه جهانی حقوق بشرنیست ؟ مگر چون که صد آمد نود هم پیش ما نیست ؟ شاید اعلامیه جهانی حقوق بشر به اندازه کافی سکسی نباشد و باعث تفرقه نشود ولی مطمئنا جامع الشرایط است . سکولاریسم یک فلسفه است و تنها با آن نمیشود جامعه را اداره کرد و به حقوق بشر و دموکراسی احتیاج دارد که همه اینها جزء حقوق بشر است .کاش این دکانهای سکولاریسم و غیره را به بندند و یک فروشگاه حقوق بشری باز کنند که همه بتوانند بدون احساس تفرقه در زیر آن سقف معامله کنند.".

من معتقدم که سکولاریسم و سکولاریسم نو تا آنجا که به ایران و مشگلات ان مربوط میشود دکانی بیش نیست. من خود مراما سکولارم ولی سکولاریسم دغدغه اصلی من نیست. دغدغه اصلی من حقوق بشر است. سکولاریسم در این معنی دکانی ست که یک عده مغرض یا بیخبر باز کرده و از قبل آن نان میخورند و اکثر قریب به اتفاق آنها از سینه چاکان دوران انقلاب بوده اند : نوری علا ء ، سروش ، گنجی و غیره


تولبار جنبش سبز