مجال مقال
پاورقی هایی از داریوش سعدین
دافعه جنبش سبز ( چه کسانی از دایره جنبش سبز بیرونند)
18 تیرماه در آرامش و سکوت گذشت. سالگرد حوادث 18 تیرماه 78 که می توانست محرک یک کنش اعتراضی کارامد باشد چگونه با این بی تفاوتی و انفعال مواجه شد؟
چندی است که دوست نما هایی خارج نشین به انگیزه سهم خواهی و یار کشی ، از سر نادانی و یا مغرضانه مباحثی را مطرح می کنند که بر آیند امروزی آن ایجاد شکاف و پراکندگی در جنبش سبز بوده و البته کسانی نیز متاثر از آنها با دستاویز کردن ایده آل های ذهنی خود بر گستره این شکاف ها دامن می زنند.
تکرار مکررات است اما باید در نظر داشت که هویت جنبش وابسته به اتحاد مردم است و اگر به هر دلیل و با هر وسیله جنبش از انسجام دور شود دیگر حتی مباحث سهم خواهانه موج سواران نیز زمینه ای برای ابراز ندارند!
جنبش یک جبهه است با رزمندگانی که هر کدام گذشته ای منحصر بفرد و نظرات متفاوت با دیگری می تواند داشته باشد اما مثل هر جبهه دیگر همگی برای یک هدف مشترک که همان تقابل با دیکتاتور است گرد آمده اند.
عاقلانه نیست که در حین مبارزه با برجسته کردن تفاوت ها رزمندگان را دسته دسته کرد و همدلی ها را از میان برد. سنجش ارزش اشخاص نه تنها با اصول اخلاقی منافات دارد بلکه در این مقطع آسیب زا می باشد.
آنچه که گسترش ارتباطات و آگاهی عمومی خوانده شده و بر آن تاکید می شود در راستای هدفی است که در مسیرش مبادلات اندیشه ای و تجمیع منافع صورت می گیرد تا همگان با شناسایی مشترکات و پافشاری بر آن در قالب تشکلی منسجم گرد هم بمانند.
گرد هم بمانند تا کنش های خود را مقتدرانه ابراز کرده و لرزه بر اندام دیکتاتور بیاندازند.
شگفت آور است که در قالب جنبش سبز هر کس بی توجه به انضباط مبارزه در آرزوی ایده آل های خود به منولوگ می پردازد و نه تنها لزومی برای ارجاع به منطق نمی بیند بلکه هر انتقاد منطقی را هم نادیده می گیرد. گویی این فرصت طلایی برای باز پس گیری حقوق معوق بدل به عرصه خودنمایی ها شده است.
اینکه گفته شده هر شهروند یک رهبر به اشتباه تفسیر شده و هر کس خود را مدعی پیشروی و دیگران را موظف به پیروی می داند. جنبش اینگونه به سرانجام مقصود راهبر نخواهد شد.
دیده شده که اخیرا موج سوارانی به بهانه های واهی این گروه و آن قماش را خائن به مردم می خوانند و شایستگی ها را برای همراهی جنبش تحت نظارت استصوابی گرفته اند!
اینان اگر هم در موضع دفعی خود موفق به جلب نظر دیگران شوند آنچنان مباحث را منحرف می کنند که دیگر نه اثری از جنبش خواهد ماند و نه آثاری از خواست های مدنی مردم .
اگر آکسیون هایی از جنس برنامه خیابانی 22 خرداد را جنبش رسما تعطیل کرد منظور این نبود که به انفعال و سکون پناه ببریم .
مجال بحث در این مختصر نیست اما مگر نمایش اعتراضی منحصر به راهپیمایی می باشد؟
شاید اینکه اینگونه به سکون و انفعال رسیده ایم حاصل عملکرد تفرقه افکنانه برخی دوستان بوده که حتی امکان توافق بر سر یک آکسیون جدید را تاکنون از جنبش گرفته و به حاشیه رانده است.
زنگ خطر به صدا در آمده و زمان آن رسیده که با مرور گذشته عرصه نفاق افکنی ها در جبهه جنبش را معدوم کنیم پیش از آنکه اساس جنبش در معرض نابودی قرار گیرد.
اینک یک پلان کلی در باره جنبش ارائه شده و گمان نمی رود که هیچ منطق واقع بینانه ای تقابلی با آن داشته باشد.
«جنبش در راستای احقاق حقوق مدنی با سلاح بی خشونت جنگیده و اعتقاد راسخ به منشور جهانی حقوق بشر دارد.هر حقی که در منشور حقوق بشر برای ما متصور بوده اما پایمال شده می تواند یک هدف برای جنبش باشد.»
این عبارت آنچنان منطقی بوده که هر عقل سلیمی را مجاب به پذیرش آن می کند. طرح منفرد مباحثی مثل دین و زنان و امثالهم چون شرایطشان در منشور حقوق بشر توضیح داده شده حاشیه ای بوده و تفسیر به رای های اشخاص و گروهها فراتر از آنچه در منشور حقوق بشر آمده جز فارغ شدن از اصول مبارزه و انحراف از مسیر حق طلبی نتیجه ای در بر نخواهد داشت و تحقیقا کسانی که برجسته کردن این مباحث را در پیش گرفته اند دانسته یا ندانسته خود را در هیات دشمنی با انسجام جنبش معرفی می کنند.
« مسیر احقاق این حقوق نیز از یک انتخابات آزاد می گذرد و تغییرات آنی غیر منطقی بوده و همچنین بستری بر واقعیت ندارد.»
بازگشت به قانون اساسی همین رژیم تنها یک گذرگاه مسالمت آمیز برای فراهم کردن امکان یک انتخابات آزاد و گذر از موانع احقاق حقوق شهروندان است.
نادیده انگاشته می شود اما بدیهی است که محقق شدن بازگشت به قانون اساسی و اصولش هم اشخاص حاکم فعلی را بواسطه عدم صلاحیت سلب مسئولیت می کند و البته امکان مجازات عاملین و آمرین جنایات علیه ملت را همراه خود دارد.
توهم انقلاب و دامن زدن به تصورش تنها جنبش را پراکنده و در کنشگری عقیم می کند .
بیاد آورید که در شرایط بی ثبات پس از یک انقلاب محال نه تنها عموم ملت در معرض خطر امنیت و معیشت قرار خواهند گرفت بلکه فرصت طلبان نیز مجال نمود و آسیب به منافع ملت را بدست خواهند آورد.
آزموده را آزمودن خطاست!
از سوی دیگر با عاریه گرفتن مفاهیم علوم سیاسی نیز سهم خواهی و یارکشی در جنبش غیر عقلایی می باشد.
اگر اشخاص سهمی به استناد ارزش های دموکراتیک برای خود می طلبند از یک سو باید گفت جنبش سبز یک جبهه مبارزاتی است نه یک رژیم حکومتی ایده آل که بخواهد زندگانی اعضا را مدیریت کند.
از سوی دیگر دموکراسی به تعبیری توزیع قدرت گفته می شود در صورتی که اینک قدرت در جنبش هویتی ملموس نداشته که قادر به توزیع آن باشیم.
مثال اینکه مانع اصلی سد راه برقراری دموکراسی در بعضی جوامع همین بی هویتی قدرت دانسته می شود.(1)
همچنین افراختن پرچم های رنگارنگ منبعث از پراکندگی قدرت در میان اعضا با فرض اینکه اساسا قدرتی وجود دارد با منطق مبارزه و تقابل یک طبقه (محکومین) با طبقه دیگر ( حاکمان) سنخیت ندارد و هویت طبقاتی ما منوط به احیای اتحاد و اتکا به یک منشور واحد است.
آنچه از آن به «ایجاد طبقه برای خود» در برابر «طبقه در خود» یاد می شود یک تئوری انتزاعی نیست.
بدون هویت طبقاتی و انسجام و اتحاد ، جنبش سبز نمی تواند در چانه زنی ها ی میان خود و رژیم حاکم امکان ابراز وجود بیابد. (2)
اینک تک صدایی حاوی آنچه گفته شد و یکرنگی پرچم ارتش سبز نه تنها مذموم و نا پسند نیست بلکه نیاز حیاتی مقطع کنونی مبارزه و ارزشی پیش نیاز موفقیت است. پس از پیروزی بر رژیم استبداد آنگاه در پی نهادینه کردن ظرفیت ها و سازمان های رنگارنگ خواهیم رفت.
فارغ از این مباحث با وجود خاموشی شعله های جنبش اکنون زمان آن رسیده که در پی طراحی و گزینش آکسیونی «فراگیر» ، «کم هزینه» ولو «کم اثر» برآمده و با تبلیغ لزوم وفاداری به انضباط مبارزاتی در این عرصه برقراری مجدد اتحاد و همدلی را جستجو کرد.
مثال یک رزمایش!
تعبیر مسئولیت پذیری در جنبش سبز اینک تعهد به رنگ سبز و مصالح آن ، درک مختصات مبارزه ، احترام به الزامات تشکیلاتی و بزرگداشت خون سرخ شهیدانمان است.


داریوش سعدین
هجدهم تیرماه هشتاد و نه

توضیح (1) : بر مبنای اندیشه های سامویل هانتینگتون
توضیح (2) : با برداشتی از تعابیر کارل مارکس

تولبار جنبش سبز