مجال مقال
پاورقی هایی از داریوش سعدین
آشتی ملی ، آرمان مغفول
از یاد نمی بریم که در سی و یک سال گذشته سیاستها و عملکرد رژیم جمهوری اسلامی چه هزینه هایی گزاف بر گرده ملت تحمیل کرده است.
از همان ایام ابتدای زوال سلطنت آنچه قربانی شد هموطن خواهی و ملت پنداری ایرانیان بود.
آتش خشم انقلابیون شعله هایش زن بی خانه را جزغاله می کرد و تیغش زبان گوینده خوش آوای سیمای طاغوت را به قیاس تیزی می طلبید.
آزادی بی حصر لشکر پیروز ، آنان را به عرش برده بود و خود را متعالی می پنداشتند.
درختان خیابان ولی عصر هم بلندیشان غنیمتی بود برای برافراشتن آنانی که گویی این اشتیاق برای آزادی را بر نتابیده بودند و هوس پرواز دادنشان بر فراز آن درختان مردم انقلابی را وسوسه می کرد.
پس از اندکی شادی خیل انقلا بیون به سر فصل جدیدی رسید. اگر رویای آب و برق مجانی رنج مقابله با دژخیمان سلطنت را بر مردمانی آسان می کرد اما مقام انسانیت را در زبان بستگی برایشان معنی کردند.
اگر آن امت در انتظار ماه روز را به شب می گذراندند تا صورت امامشان را در مهتاب رصد کنند اینک این شب وطن آنچنان مداوم و دهشتناک شده که کورسو ستاره ای نیز غنیمت گریز از ملال تیرگی هاست.
همه پدیده ها از نو تعریفی انقلابی می یافتند.
چه جوانها که لذت تابش تشعشعی از روشنی را پس از دیرگاهی سیاهچال نشینی تنها در زیر چوبه دار لمس کردند و حتی بودند آنهایی نیز که از این حداقل محروم و چشمبندهایشان پس از تیر خلاص از چشمشان باز می شد.
مردمانی اعدام می شدند تا یا سزای عملشان شود و یا شهادتی بر حقانیت احکام اسلامی باشند.
دیری نپایید که این تحفه روحانیون والی آنچنان خواستنی شد که هشت سال برای تحمیل چشم دیدنی به ملت همسایه جوانانمان خون می دادند اما بعث نمک نشناس سوغات امام مقدس را بازنکرده پس می فرستاد.
یادمان هست که غریو الله و اکبر مردم مجری احکام خداوندی را بر سر شوق می آورد تا تازیانه اش را آنچنان فرود آورد که جنبشش در هوا به دل پر حرارت ناظرین نسیمی خنک ارزانی کند.
در این سی و اندی سال بد روزگاری را از سر گذرانده ایم.
چه مادرها که سیاهپوش جوانانشان شدند و چه دفترها که به خون قلمداران رنگین شد.
چه سفره ها که از نان تهی شد و چه خانه ها که متروکه از خوان نشینی شدند.
بسیار کسان که در جستجوی آرمانشان گلوله بر سینه دیدند و دیگرانی که فارغ از هر تعلقی هراسان خود را در میان اجنبی و در غربت باز یافتند.
یاد بیاوریم آنچه بر ما همگی رفته است.
اگر از حاصل آنهمه امیدواری اینک به جمعیتی تنها سرخوردگی و عقده قسمت کرده اند هستند نو جوانانی که از این نیز بی نصیب مانده و سرگردان میان هیچ از دایره قسمتند .
هر کس به نوبه خود در این میانه خسران دیده است.
چه آنان که در وطن در زیر نعلین و چکمه دیکتاتور له شده اند و چه هموطنانی که در غربت حسرت وطن را با خود دارند.
روز اول این انقلاب هر آرمانی هم که داشتیم اما آشتی ملت را در سر نمی گذراندیم.
از یاد برده بودیم که آرمانمان یک ملت آزادی بود. امت تعاریف گنگی داشت که هم معنایش را نفهمیدیم و هم ملت را از معنی تهی می کرد.
اشتیاق مجازات حریصمان کرده بود به خشونت و خونریزی و از همان ابتدا گویی پذیرفتیم که ما یک ملت نیستیم بلکه تقسیم شده بودیم به فاتح و مغلوب.
دیگرانی هم که فتح اکثریت مسلمان را تاب تحمل نداشتند و یا در ستایشش گردن نمی گذاشتند محکوم به فنا بودند حتی اگر ملتی در آن سوی جهان بوده و برای خود اقتداری داشتند.
مرگ بر این و آن رایج هر زبان بود و می چرخید تا قربانی ها را بجوید . دشمن از در هر کنار و گوشه ای از چشم تیزبین انقلابیون دور نمی افتاد.
ما هموطن نداشتیم از همان ابتدا جمعی طاغوتی بودند ، عده ای منافق ، مستکبر ، کافر ، زمین خوار و یا صهیونیست و این اواخر هم جاسوسها در هر کجا کشف و معدوم می شدند.
اما جای شکرش باقی که گویی در این محنت مکرر روزن امیدی به چشممان روشنی داده است.
یک سال است که آفتابی سبز تاب طلوع کرده با وسعتی که بر سر هر ایرانی در هر کجای گیتی نور افکنده است.
به این استعانت آنان که جلای وطن کرده اند و دیگرانی که تحمل ستم می کنند همه می خواهند ملتی باشند در زیر بیرق سه رنگ سبز و سفید و سرخ ایران.
اینک هیچکس بر دیگری مقدم نیست. همه در محضر یک رژیم تمامیت خواه در حکم بدهکار هزینه ها به قدر توان خود پرداخته اند.
چقدر رویای شیرینی است که هموطن فارغ از مرام و توان ایران را سرشار از عطوفت انسانی تصویری از یک ملت بزرگ و آرام ترسیم کند.
ما از کینه توزی ها و مکتب محوری درسهایی گرفته ایم از روزگار اخیرمان که حتما اشتیاقی به تکرارش نداریم و تصورش نیز محزونمان می کند.
ایران را برای همه ایرانیان می خواهیم ولو آنکه هموطنمان همچنان فقیه را مرجع تقلید بداند و یا دیگری سرخورده از دین باوری اساس مذهب چون ریسمانی سیاه و سفید بترساندش!
کافر و مسلمان را با هموطن خوانی بی رنگ و اثر می کنیم .همه می خواهیم همدیگر را دوست بداریم و فارغ از خشونت محقیم که باورمان را تبلیغ کنیم تا در فردایی آرام تعریف صحیحی از یک ملت باشیم.
آشتی ملی می تواند اساس هر کنشی حتی در تقابل با جنایتکاران زمانه باشد.
آنچه در این سالها از سر گذراندیم درس عبرتی شده است که مطمئنا هیچکس مایل به آزمودن چند باره آن نیست.
همه ما هر چه هستیم و هر رنگ به خود داریم اما می دانیم که طی طریق تا آینده ای متعلق به ملت ایران یک سد و مانع دارد و آن را در سایه اتحاد از میانه برداشته و فردای ایران و ایرانی را قربانی خصومت ها و خود برتر بینی ها نمی کنیم.
گناه و جنایات را می سپاریم به مجازات قانون و در سایه آشتی ملی و هموطن پنداری همه ایرانیان فرصت انتخاب را برای یک ساختار مناسب حکومتی فراهم خواهیم آورد.

تولبار جنبش سبز